بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 46
کل بازدید : 19737
کل یادداشتها ها : 55
این غزل توسط خود بنده شرح شده است.
1-سرِ ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما میرود اراده اوست
2-نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینه ها در مقابل رخ دوست
3-صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد
که چون شکنج ورقهای غنچه تو بر توست
4-نه من سبوکش این دیر رند سوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبو ست
5-مگر تو شانه زدی زلف عنبر افشان را
که باد غالیه سا گشت و خاک عنبر بوست
6-نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است
فدای قد تو هر سرو بن که بر لب جوست
7-زبان ناطقه در وصف شوق ما لال است
چه جای کلک بریده زبان بیهدهگوست
8-رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست
9-نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است
که داغدار ازل همچو لالهی خودرو ست
1-ما سر اخلاص و تسلیم بر استان حضرت دوست نهاده ایم که جز ارادت ورزیدن به او چیز دیگر از ذهن مان نمیگذرد و به هر جهت رو میکنیم او را میبینیم. . یا: هر چه بر ما میگذرد به اراده و خواست اوست.
2- اگر چه اینه هایی از ماه و خورشید را با جمال دلارای دوست مقایسه کردم و او را با انها سنجیدم اینه وجود او برتر امد و همانندش را نیافتم.
صائب فرماید:
شش جهت را میکنی از روی خود ایینه زار
نیست از دیدار خود از بس شکیبایی تورا
3- باد صبا نمیتواند گزارش کاملی از حال دل تنگ ما به شما بدهد چون فقط بر روی دل ما می وزد و از درون ان خبر ندارد که مانند شکنج و چین های غنچه لایه در لایه و پرده در پرده است.
4- تنها من نیستم که در این دنیای قلندر کُش باده غم می نوشم چه بسیار سرهای سروران که در استانه دنیا مَثَلِ سنگ و سبو را دارند یعنی همانگونه که سنگ، سبو را میشکند دنیا نیز با سنگ بی خردی سر عارفان و وارستگان را می شکند.
5- نکند تو زلف مشک افشانت را شانه زده ای که باد معطر شد و خاک بوی خوش عنبر میدهد.
6- نثار جمال دلارای و لطیف تو باد هر برگ گل که در چمن می روید و فدای بالای متناسب تو باد هر درخت سروی که بر لب جویبار می روید.__روی تو از برگ گل لطیف تر و قد تو از سرو موزون تر است__.
7-زبان گفتار و اندیشه در بیان اشتیاق ما لال و ناتوان است(در صفتت گنگ فرو مانده)تا چه رسد به قلمی که زبانش تراشیده شده و یاوه می سراید.__تو در وصف نمی گنجی__.
8- رخ تو در اینه دلم متجلی گشت حتما به کام خود خواهم رسید چرا که حال نیکو در پی فال نیکوست.
9- تنها این زمان نیست که دل حافظ در آتش عشق و شوق می سوزد بلکه چون لاله بیابانی از روز نخست داغدار است. – الستُ بربکم؟ قالوا بلی.( از روزی که "بله" را گفته ام داغت بر این پیشانی خورده است و...)